خوزستان سرزمين چهار فصل ، مينياتور تنوع قومي در كشور است كه محل تلاقي فرهنگهاي مختلفي است كه در عين تاثير پذيري متقابل ، هريك نمود خاص خود را حفظ كرده اند. موسيقي نيز يكي از شاخصهاي معرف اين قوميتهاست كه در هر منطقه و قوميت از استان ، صورت ويژه اي دارد. در مناطق عرب نشين و در ميان قوم عرب ، موسيقي بيشتر متاثر از مقامهاي عربي و شباهت خاصي به موسيقي مقامي جنوب عراق دارد. درميان قوم بختياري موسيقي جايگاه خاصي دارد و در آيينهاي شادي و ماتم ، نوازندگان سازهاي محلي حضوري مشهود دارند. موسيقي بختياري مانند ديگر موسيقي هاي محلي از سادگي خاصي برخوردار است اما وجه تشابه و تفاوتهاي زيادي با ديگر موسيقي هاي محلي دارد. مهمتر اينكه ساختار موسيقي بختياري با موسيقي سنتي نيز تفاوت چشمگير دارد. وجه تشابه آن با ديگر موسيقي هاي محلي در سادگي نغمات و استفاده از دستگاهها و مايه هاي ايراني است و تفاوت آن از نظر نوع گويش و شيوه قرائت آوازهاست . خواننده نيز در ساختار موسيقي بختياري حائز اهميت است به طوري كه بعد از مقدمه موسيقي توسط نوازنده ، اين صداي خوش آواز است كه ساختار موسيقي را نشان داده و تكميل مي كند. گروه خواني نيز در موسيقي بختياري قابل توجه است زيرا بسياري از قطعات شاد "دواللي " توسط خواننده گروه كر اجرا مي شود و معمولا خوانندگان گروهي قطعه شعر كوچكي را مابين هر بيت يا مصرع تكرار مي كنند. به هرحال بايد اشاره كرد كه گوشه هايي نيز درموسيقي بختياري همانند گوشه اول ودوم خسروشيرين وجوددارند كه كاملا با مقامهاي موسيقي سنتي مان متفاوت است . انواع موسيقي بختياري شامل آهنگها و آوازهاي شاد دواللي ،موسيقي چپ يا عزا،موسيقي حماسي ،موسيقي تغزلي يا عاشقانه ، موسيقي گوناگون (شامل موسيقي بارش باران ،برزگري ،خرمن كوبي ،لالايي ، كوچ و...است . دهل (يك ساز كوبشي استوانه اي شكل كه با چوب خيزران نواخته مي شود)، كرنا(KARNA )،سرنا(SORNA) وني شيت (NEYSHIT )، ني هفت بند وكمانچه از سازهاي محلي مورد استفاده در موسيقي بختياري است . در زمينه موسيقي شوشتري و دزفولي (شمال استان ) نيز بايد گفت كه موسيقي اين منطقه نيز مانند موسيقي هاي محلي ايران برپايه موسيقي آوازي شكل گرفته است و نمود عيني آن را مي توان درمراسم تعزيه ، عروسي و كار ديد. شهرهاي دزفول و شوشتر به خاطر بافت فرهنگي خود كه بيشتر رنگ و بوي مذهبي درآن مشاهده مي شود نمي توانسته موسيقي سازي را به سادگي پذيرا باشد به همين دليل اساس ساختار موسيقيايي اين دو شهر را بايد درموسيقي آوازي جستجو كرد. درموسيقي اين دو منطقه بيش از 50 گوشه آوازي بوده است كه اكنون كمتر كسي تمام اين گوشه ها را به خاطر دارد.ساختار موسيقايي اين گوشه ها مبتني بر موسيقي كنوني ايران است با اندكي تغيير در اداي تزيين ها و تحريرها به گونه اي كه خوانندگان دزفول و شوشتر لهجه خاصي درخواندن آوازهاي اين منطقه دارند. اشعار آوازهاي اين منطقه اغلب مضاميني زميني دارند ولي اين اشعار ساده داراي چنان حسي است كه ناخودآگاه انسان را به سوي بزرگي معبود و عظمت عشق رهنمون مي سازد. در دوران قاجار با باز شدن پاي برخي نوازندگان دزفولي و شوشتري به تهران و فراگيري رديف موسيقي ايران ساز و موسيقي سازي وارد اين دو شهر شد. با ورود موسيقي سازي بويژه تار، نقش موسيقي و استفاده از ساز تار رنگ و رونق خاصي به موسيقي آوازي اين منطقه داد و رفت و آمد نوازندگان بزرگي از اين شهر به محافل موسيقي تهران باعث به وجودآمدن يك رپرتوار موسيقي سازي براي اين منطقه شد كه شامل قطعات چهارمضراب ، رنگ ، پيش درآمد و تصنيف مي باشند. سازهاي رايج موسيقي اين منطقه در وهله اول تار وسپس سرنا، دهل ، ني جفته و دايره است و با توجه به همسايگي اين منطقه با فرهنگهاي مجاور، بعضي از گوشه ها وقطعات دربين دو فرهنگ مجاور مانند شوشتري دزفولي وبختياري اشتراك دارند.
كرمانشاه (كردي : كرماشان) نهمين شهر پرجمعيت ايران و مركز استان كرمانشاه ميباشد كه داراي جمعيتي بالغ بر ۷۸۴٬۶۰۲ نفر و مساحت ۹۳٬۳۸۹٬۹۵۶ متر مربع است.
فاصله زميني شهر كرمانشاه با تهران در بهترين حالت ۵۹۰ كيلومتر و تا مرز خسروي (مرز ايران و عراق) در حدود ۲۰۰ كيلومتر و فاصله هوايي آن تا تهران ۴۱۳ كيلومتر است.
آثار تاريخي كرمانشاه
طاق بستان(تاق وه سان): كرمانشاه, انتهاي بلوار تاق بستان
غار قوري قلعه: جادهٔ كرمانشاه-پاوه, روستاي قوري قلعه
تكيهٔ معاون الملك: كرمانشاه, چال حسن خان
سنگنوشتهٔ بيستون: جادهٔ كرمانشاه-كنگاور, شهرك بيستون
تكيهٔ بيگلربيگي: كرمانشاه, خيابان سپه
پل كهنه: كرمانشاه, شهرك كيهانشهر
بازار كرمانشاه (تاريكه بازار): كرمانشاه, خيابان سپه
ساختمان سابق استانداري كرمانشاه: كرمانشاه, ميدان مصدق
ساختمان و سردر شهرداري كرمانشاه(كنسولگري سابق بريتانيا): كرمانشاه, ميدان شهناز
خانهٔ خواجه باروخ (خانهٔ رندهكش): كرمانشاه, فيض آباد
مدرسهٔ كزازي: كرمانشاه, جلوخان, خيابان چهارباغ
گورستان پارتي: كرمانشاه, مجموعهٔ تاق وه سان
كاروانسراي فيض آباد: كرمانشاه, فيض آباد
مسجدعمادالدوله: كرمانشاه, بازار
مسجد حاج شهباز خان: كرمانشاه, سكوي حشمت السلطنه
كليساي ارامنه: كرمانشاه, خيابان شريعتي
مسجدجامع(مسجد چهلستون): كرمانشاه, خيابان سپه, جلوخان
طاق گرا يا پاتاق: جادهٔ كرمانشاه-سرپل ذهاب, روستاي پاتاق
محل دفينهٔ سراب نيلوفر: كرمانشاه, سراب نيلوفر
شكارگاه خسرو پرويز: كرمانشاه, بلوار تاق بستان
معبد آناهيتا: كنگاور, خيابان اصلي
آثار پيش از تاريخ
گاكيه
غار دو اشكف
غارهاي بيستون
غار قبه
غار كل داوود
غار ورواسي
پناهگاه وركيني
غار كوليان
غار وزمه
پناهگاه يوان
آوي خر
تپه گنج دره
تپه سراب
تپه آسياب
تپه چيا جاني
تپه تووه خشكه
تپه ورگر
تپه چغا گاوانه
تپه موسايي
مساجد تاريخي
مسجد عمادالدوله
مسجد حاج شهباز خان
مسجد آيتالله بروجردي
مسجد چهلستون(جامع)
مسجد شافعيها
مسجد دولتشاه
مسجد شاهزاده
مسجد آ شيخ هادي جليلي
احمد بن اسحاق قمى، عالمى جليل القدر، فقيهى پرهيزگار و نماينده ويژه و مورد اعتماد امام عسكرى عليهالسلام در شهر قم بود. همچنين اين محدث بزرگوار قرن سوم، يكى از چهرههاى درخشان شيعه است كه در عصر خود مورد عنايت امام زمان خويش قرار گرفت.
افزون بر آن، او مرجعيت دينى ويژهاى نيز در قم داشت. حتى زمانى متولّى اوقاف و روزگارى كارگزار پيشواى يازدهم شد. احمد بن اسحاق دوست خصوصى و محرم راز امام عسكرى عليهالسلام و رابط بين حضرت و شيعيان قم بود، و وجوهات جمعآورى شده را در سفرهاى متعدد به حضور امام عليهالسلام تقديم مىكرد. همچنين براى تحصيل علم وكمال از محضر پيشوايان معصوم، مسافرتهايى به سامرا و ناحيه حجاز داشته است.
از ديگر توفيقات احمد بن اسحاق اين است كه به جز امام يازدهم، به محضر سه امام ديگر نيز (امام جواد و امام هادى و حضرت مهدى عليهمالسلام ) نايل آمده و معجزاتى را از آن بزرگواران مشاهده كرده وجواب نامههايى از طرف حضرت ولىّعصر ارواحنا فداه (كه اصطلاحا توقيع گفته مىشود) دريافت داشته است.
براى شناخت شخصيت احمد بن اسحاق ناچاريم تأمّلى در عصرى كه وى در آن زندگى مىكرد و فعاليتهاى حضرت عسكرى عليهالسلام داشته باشيم؛ چرا كه حضرت مهمترين تأثير را در افكار و آرمانهاى وى داشت. آن حضرت با وجود سختترين تدابير امنيتى و فشارهاى سياسى، از هيچ كوششى در راه انجام وظيفه خطير امامت فروگذارى نمىكرد. از جمله فعاليتهاى آن حضرت مىتوان به تربيت انسانهاى كارآمد اشاره كرد.
امام عليهالسلام با اقدامات سرّى، بين شيعيان مناطق مختلف ارتباط ايجاد مىكرد و از طريق نمايندگان و سفرا و اعزام پيكها و نامهها به آنان، در نگهبانى از شريعت آسمانى مىكوشيد. شيخ طوسى رحمهالله در كتاب رجالش حدود صد نفر را نام مىبرد كه با حضرت ارتباط داشته، از ياران و شاگردان برجستهاش محسوب مىشدند كه يكى از آنان احمد بن اسحاق است.
بسيارى از خويشاوندان احمد بن اسحاق، از اصحاب ائمه عليهمالسلام و از محدّثين بزرگ و مؤلّفين برجسته بوده و از ائمه هدى عليهمالسلام روايات بسيارى نقل كردهاند كه در كتابهاى معتبر حديث از جمله در كتب اربعه به چشم مىخورد.
اجداد اين مرد پرتلاش و ممتاز قمى در شهر كوفه سكونت داشتند و از طايفه مشهور و معروف اشعرى بودهاند. جدّ چهارم احمد بن اسحاق، احوص بن سائل اشعرى در سال 121 ه . ق در قيام زيد فرزند امام زين العابدين عليهالسلام شركت كرد و فرماندهى سپاه او را بر عهده گرفت و بعد از شهادت زيد، به همراه ديگر ياران آن شهيد دستگير شد. بعد از چهار سال حبس، در زندان حجاج، با شفاعت برادرش عبد اللّه آزاد شد و همراه او به قم هجرت كردند و طايفه بزرگ شيعيان اشعرى را بنيان نهادند.
پدرش؛ اسحاق بن عبد اللّه بن سعد از راويان مورد اعتماد و محدّثان عادل قم بود. او به محضر امام صادق عليهالسلام و امام كاظم عليهالسلام شرفياب شد و از محفل الهى آن دو بزرگوار توشه برچيد. بزرگان علم رجال از او به نيكى ياد كرده و به عدالتش تصريح نمودهاند. احمد بن زيد، محمد بن ابى عمير، على بن بزرج وافرادى ديگر از اسحاق ـ كه تا قبل از سال 183 هجرى زنده بوده است ـ روايت نقل كردهاند.
براى شناخت اين خاندان، به روايتى از امام صادق عليهالسلام اشاره مىكنيم. عيسى بن عبد اللّه قمى، يكى از افراد ممتاز خاندان اشعرى، ملاقاتى با حضرت صادق عليهالسلام داشت. امام بعد از استقبال گرم، ميان دو چشم عيسى را بوسيد و فرمود: «عيسى از ما اهل بيت است.» يكى از حاضران پرسيد: عيسى از اهل قم است، چگونه مىتواند از شما اهل بيت باشد؟ حضرت در پاسخ فرمود: «عيسى بن عبد اللّه، مردى است كه زندگى و مرگ او با زندگى و مرگ ما در آميخته است.»
چنان كه گفتيم، احمد بن اسحاق از نزديكترين ياران امام عسكرى عليهالسلام نيز محسوب مىشد و با اينكه در شهر قم مىزيست، علاقهاش به امام عسكرى عليهالسلام او را از قم به سامرا مىكشانيد. به اين ترتيب، از درياى كمالات يازدهمين كوكب فروزان امامت توشهها برگرفت. او به عنوان محرم اسرار امام از برخى رازها آگاه مىشد كه يكى از آنها خبر ولادت با سعادت حضرت بقية اللّه الاعظم (ارواحنا فداه) است كه امام عسكرى عليهالسلام توسط پيك ويژه خويش، احمد را از تولد فرزندش آگاه ساخت. متن نامه حضرت كه با دست خط مبارك خويش خطاب به احمد بن اسحاق نوشت، چنين است:
«فرزند ما متولد شد. بايد آن را از ديگران پوشيده بدارى؛ زيرا ما به جز دوستان نزديك خويش كسى را از آن آگاه نكردهايم و ما دوست داشتيم كه به تو خبر دهيم تا خداوند تو را به وسيله اين خبر خوشحال گرداند. همان طور كه ما هم خوشحال شدهايم والسلام.»
در اثر اختناق سياسى كه از سوى حكمرانان عباسى اعمال مىشد، موضوع جانشينى بعد از حضرت عسكرى عليهالسلام در هالهاى از ابهام قرار داشت و غير از دوستان مورد اعتماد كسى از آن آگاه نبود. شيعيان در اينباره از احمد بن اسحاق كه نماينده حضرت بود، سؤالاتى كردند و او براى اينكه در اينباره اطلاعات بيشترى كسب كند وجانشين حضرت را با چشم خود ببيند، عزم سفر كرد و در شهر سامرا به محضر حضرت عسكرى عليهالسلام شرفياب شد. قبل از اينكه لب به سخن بگشايد و در مورد جانشين ايشان سؤال كند، امام حسن عسكرى عليهالسلام فرمود:
«اى احمد بن اسحاق! خداوند متعال از اوّل خلقت آدم تا امروز زمين را خالى از حجت قرار نداده است و تا قيامت هم خالى نخواهد گذاشت؛ حجتى كه به واسطه او گرفتاريها را از اهل زمين دفع مىكند و به سبب او باران نازل مىشود و به ميمنت وجود وى بركات نهفته در دل زمين را آشكار مىسازد.»
احمد پرسيد: يا ابن رسول اللّه! حجت خدا بعد از شما كيست؟ حضرت به درون خانه رفت و لحظهاى بعد كودكى سه ساله را كه رخسارش همچون ماه شب چهارده مىدرخشيد، در آغوش گرفته، بيرون آورد و فرمود:
«اى احمد بن اسحاق! اگر در نزد خداوند متعال و ائمه اطهار عليهمالسلام مقامى والا نداشتى، فرزندم را به تو نشان نمىدادم. اين كودك هم نام و هم كنيه رسول خدا صلىاللهعليهوآله است و همين كودك است كه زمين را بعد از آنكه از ظلم پر شد، پر از عدل خواهد كرد. اى احمد بن اسحاق! فرزندم همانند خضر و ذوالقرنين است. به خدا سوگند او غيبتى خواهد داشت و در زمان غيبت، غير از شيعيانِ ثابت قدم و دعا كنندگان در تعجيل فرجش، كسى اهل نجات نخواهد بود.
احمد از امام عليهالسلام پرسيد: سرورم! آيا نشانهاى هست كه مطمئن شوم اين كودك همان قائم آل محمد صلىاللهعليهوآله است؟ در اين هنگام كودك لب به سخن گشود و گفت: «اَنَا بَقِيَّةُ اللّهِ فِى اَرْضِهِ وَالْمُنْتَقِمُ مِنْ اَعْدائِهِ فَلا تَطْلُبْ اَثَرا بَعْدَ عَيْنٍ يا اَحْمَدَ بْنَ اِسْحاق؛ من آخرين حجت خدا بر روى زمين هستم و از دشمنان او انتقام خواهم گرفت. اى احمد! وقتى حقيقت را با چشم خود ديدى، ديگر نشانهاى مخواه!»
احمد بن اسحاق از اينكه توانسته بود هم پاسخ سؤال خويش را دريافت كند و هم آخرين سفير خداوند را مشاهده نمايد، بسيار شاد شد. فرداى همان روز با اشتياقى افزونتر به ديدار امام عسكرى عليهالسلام شتافت و پاسخ بقيه سؤالات خويش را دريافت كرد.
سعد بن عبد اللّه اشعرى، يكى از محدثين نامدار شيعه، مىگويد: سؤالات زيادى را يادداشت كرده بودم تا از احمد بن اسحاق بپرسم؛ زيرا او بهترين همشهرى من و نزديكترين دوست امام حسن عسكرى عليهالسلام بود. وقتى به دنبال او رفتم، معلوم شد به قصد سفر به سامرا از شهر خارج شده است. بىدرنگ به راه افتادم، در بين راه او را ملاقات و علت ديدار را بيان كردم و گفتم طبق معمول پرسشهايى آوردهام كه جواب بگيرم. وى در حالى كه از اين ديدار خوشحال بود، به من گفت: خوب شد آمدى، همراهم باش؛ زيرا من به شوق ديدار مولايمان حضرت عسكرى عليهالسلام به سامرا مىروم و سؤالاتى در رابطه با تأويل و تنزيل قرآن دارم. با هم برويم و پاسخهايمان را از منبع وحى بگيريم؛ زيرا اگر به محضر آقا برسى، با دريايى از شگفتيهاى تمام ناشدنى و غرائب بىپايان روبرو خواهى شد.
وقتى وارد سامرا شديم، مستقيما به منزل امام عسكرى عليهالسلام رفتيم و بعد از كسب اجازه، يكى از خدمتگزاران ما را به داخل منزل راهنمايى كرد. وقتى وارد شديم، صحنهاى ديدم كه زيبايىاش را نمىتوانم مجسّم كنم. وقتى چشمم به جمال دلآراى حضرت عسكرى عليهالسلام افتاد، مشاهده كردم كه رخسارش مانند ماه شب چهارده مىدرخشيد و كودكى روى زانويش نشسته بود كه در شكل و زيبايى به سياره مشترى شباهت داشت. موى سرش از دو سو تا بناگوش مىرسيد و ميان آن باز بود، مانند الفى كه در بين دو واو قرار گيرد.
به حضرت سلام كرديم. آقا كه مشغول نوشتن نامه بود، با مهربانى جواب فرمود و ما را به حضور پذيرفت.
در ادامه اين ديدار، احمد بن اسحاق امانتهاى ارسالى را كه شامل صد و شصت كيسه درهم و دينار ممهور به نام صاحبانشان بود و در داخل يك كيسه بزرگ قرار داشت، به محضر حضرت تقديم كرد. امام عسكرى عليهالسلام رو به كودك كرد و فرمود: فرزندم! هداياى دوستان و شيعيانت را تحويل بگير! كودك لب به سخن گشود، عرضه داشت: آقاى من! آيا سزاوار است دستهاى پاكم را به اين هداياى آلوده كه حلال آن به حرامش مخلوط شده است، دراز كنم؟
امام عليهالسلام به احمد فرمود: اى فرزند اسحاق! محتويات كيسه را خالى كن تا فرزندم (مهدى عليهالسلام ) حلال را از حرام جدا كند. احمد كيسهها را يكى پس از ديگرى بيرون آورد و آن كودك آنها را با نام صاحب سكه، محل سكونت صاحب آن، مقدار سكهها، چگونگى به دست آوردن آن مال وعلت حلال و حرام بودنش را مشخص فرمود. احمد كه آنها را باز مىكرد، همانطور مىيافت كه آن كودك فرموده بود، تا اينكه كيسهها تمام شد... .
امام عسكرى عليهالسلام فرمود: راست گفتى فرزندم! آنگاه حضرت خطاب به احمد گفت: اى پسر اسحاق! تمام اين پولها را جمع كن و به صاحبانشان برگردان و يا سفارش كن به آنها برسانند. ما نيازى به آنها نداريم. فقط پارچه آن پيرزن را بياور! احمد كه آن پارچه را در خورجين جا گذاشته بود، خواست به بيرون از خانه برود و آن را بياورد. امام عسكرى عليهالسلام رو به من كرد و فرمود: اى سعد! تو براى چه آمدهاى؟ عرض كردم: احمد مرا به زيارت شما تشويق كرد. حضرت فرمود: مسائلى را كه مىخواستى بپرسى، چه شد؟ گفتم: آقا! همچنان بدون جواب ماندهاند. فرمود: از نور چشم من سؤال كن و به كودك خردسال اشاره نمود.
من سؤالهايم را مطرح كردم و جوابهاى كافى را از او گرفتم، تا اينكه وقت نماز رسيد. در اين موقع، امام عسكرى عليهالسلام با فرزند گرامىاش برخاسته، آماده نماز شدند. من نيز از خدمت آنها اجازه گرفته، به دنبال احمد بن اسحاق رفتم. وقتى او را پيدا كردم، ديدم كه گريه مىكند. پرسيدم: چرا گريه مىكنى؟ گفت: پارچه امانتى را كه امام عليهالسلام از من خواست، گم كردهام. گفتم: ناراحت نشو، برو واقعيت را به حضرت بگو! او رفت و لحظهاى بعد در حالى كه صلوات مىفرستاد و شادى در صورتش موج مىزد، برگشت. پرسيدم: چه شد؟ گفت: پارچه امانتى زير پاى امام پهن بود و حضرت روى آن نماز مىخواند.
احمد بن اسحاق مىگويد: روزى در يكى از ملاقاتها به خدمت حضرت ابى محمد امام عسكرى عليهالسلام رسيدم و درخواست كردم چيزى بنويسد كه من خطّش را ببينم تا هر وقت ديدم، بشناسم. فرمود: بسيار خوب، سپس فرمود: اى احمد! خط با قلم درشت و ريز در نظرت مختلف مىنمايد. مبادا به شك افتى! (اسلوب خط را ببين، نه ريز و درشتيش را!) آنگاه دوات طلبيد و خط نوشت. وقتى مىنوشت، با خود گفتم: تقاضا مىكنم قلمى را كه با آن مىنويسد، به من ببخشد، چون از نوشتن فارغ شد، با من حرف مىزد و تا مدتى قلم را با دستمالش پاك مىكرد. سپس فرمود: بگير، اى احمد! و قلم را به من داد.
محمد بن احمد قمى، نامهاى به ناحيه مقدسه حضرت مهدى عليهالسلام نوشت و در ضمن آن يادآور شد كه احمد بن اسحاق قمى مىخواهد همراه من به سفر حج بيايد و به هزار دينار نيازمند است. اگر صلاح مىدانيد، اين مبلغ پول را به عنوان قرض به احمد بپردازم، تا پس از به جاى آوردن مراسم و بازگشت به ديار خويش، قرضش را بپردازد. امام عليهالسلام در جواب چنين مرقوم فرمود: اين مبلغ را به عنوان هديه به او مىدهيم و پس از بازگشت از زيارت خانه خدا نيز مبلغ ديگرى به او خواهيم داد.
احمد بن اسحاق افزون بر اينكه امين، وكيل و سفير حضرت عسكرى عليهالسلام بود و بعد از ايشان نمايندگى امام زمان عليهالسلام در شهر مقدس قم را بر عهده داشت، به عنوان يك محدث راستگو و مورد اعتماد دانشمندان اماميه مطرح و محسوب مىشد. بنا بر نقل «معجم رجال الحديث» او در سلسله اسناد 67 روايت قرار گرفته است و رواياتش در كتب حديث شيعه مثل كتب اربعه و «غيبت» شيخ طوسى نقل شده است. اين دانشمند فرزانه، علاوه بر چيرهدستى در علم حديث و احكام كه مرجع خاص و عام بود و مردم براى حلّ مسائل دينى به او رو مىآوردند، سفرهاى متعددى به عراق و حجاز داشت كه در اين سفرها مسائل مختلف كلامى، علوم قرآنى و اطلاعات تاريخى را از ائمه آموخته بود و اطلاعات جامعى در اين زمينهها داشت.
موقعيت علمى و مرجعيتش مقبوليت همگانى داشت. روزى محمد بن ابى العلاء و يحيى بن محمد كه از دانشمندان شيعه بودند، در بحث تاريخى اختلاف پيدا كردند و بعد از مجادله و بحثهاى طولانى، تصميم گرفتند براى حلّ مسئله و يافتن حقيقت به احمد بن اسحاق قمى ـ كه از ياران برجسته امام دهم و يازدهم عليهماالسلام بود ـ مراجعه كنند.
آن دو به قم سفر كرده، به منزل احمد بن اسحاق رفتند. احمد پاسخ صحيح را به صورتى بيان كرد كه آن دو اظهار كردند: «حمد و شكر خداوند را احمد بن اسحاق افزون بر اينكه امين، وكيل و سفير حضرت عسكرى عليهالسلام بود و بعد از ايشان نمايندگى امام زمان عليهالسلام در شهر مقدس قم را بر عهده داشت، به عنوان يك محدث راستگو و مورد اعتماد دانشمندان اماميه مطرح و محسوب مىشد
كه تو را در دسترس ما قرار داد!»
روايتها و سؤال و جوابهاى اين محدّث عاليقدر از حضور ائمه عليهمالسلام به قدرى اهميت دارد كه امروزه مدرك فقهى فقهاى بزرگ شيعه محسوب مىشود.
او نتيجه آموختههايش از ائمه طاهرين عليهمالسلام را در قالب كتابهاى متعدد و در موضوعات مختلف جمعآورى كرد كه به عنوان نمونه مىتوان به سه كتاب «علل الصوم»، «علل الصلوة» و «مسائل الرجال» اشاره كرد.
احمد بن اسحاق علاوه بر اندوختههاى علمى خويش از مكتب اهل بيت عليهمالسلام ، از دانشمندان عصرش نيز استفاده مىكرد. وى از بسيارى از بزرگان، حديث نقل كرده است، از جمله، عبد اللّه بن ميمون، زكريا بن آدم، زكريا بن محمد، ياسر خادم و ديگر محدّثين كه در كتابهاى معتبر شرح مفصل آن بيان شده است.
1. احمد بن ادريس قمى ملقب به ابو على اشعرى (متوفى؛ 306 ه . ق): او سرآمد فقها و محدّثان امين اماميه در نيمه دوم سده سوم هجرى و از اصحاب امام حسن عسكرى عليهالسلام بود كه حضرت با عنوان «معلم» از وى ياد مىكرد. كلينى و تلعكبرى از شاگردان برجستهاش به شمار مىآيند. نامش در سند بيش از دويست و هشتاد حديث به چشم مىخورد. معروفترين اثر احمد بن ادريس، كتاب «نوادر» است.
2. احمد بن على بن ابراهيم: وى از راويان مورد اعتماد بود و شيخ صدوق روايتهاى فراوانى با استناد به او نقل كرده است.
3. احمد بن محمد بن عيسى اشعرى: وى نيز از فقيهان و محدّثان نامدار قم بود و توفيق يافت كه با امام رضا عليهالسلام ، امام جواد عليهالسلام و امام عسكرى عليهالسلام ديدار نمايد. دانشمندان علم رجال نه تنها از وسعت اطلاع او و مهارتش در حديث خبر مىدهند، بلكه قداست نفس و عظمت روحش را مىستايند. نامش در سند بيش از دويست و بيست و نه حديث قرار دارد. آثار فراوانى چون «التوحيد»، «المتعة»، «فضل النبى»، «فضائل العرب» و «كتاب المنسوخ» از احمد بن محمد به جا مانده است.
4. حسين بن محمد اشعرى قمى: بزرگان علم رجال او را ثقه و مورد اعتماد دانستهاند. كتاب «نوادر» از اوست و كلينى روايات فراوانى را با استناد به وى نقل كرده است.
5. سعد بن عبد اللّه اشعرى: ابوالقاسم سعد بن عبد اللّه بن ابى خلف اشعرى، بزرگ فقهاى شيعه در نيمه دوم قرن سوم و معاصر با حضرت عسكرى عليهالسلام ، عالمى مورد اعتماد و والامقام بود. در سلسله سند نزديك به 1142 حديث قرار دارد و چهل اثر از او به جا مانده است و از سى و هفت كتاب وى در اعيان الشيعه ياد شده است. «بصائر الدرجات» معروفترين نوشته سعد بن عبد اللّه به شمار مىرود.
سهل بن زياد آدمى رازى، عبد اللّه بن جعفر حميرى، عبد اللّه بن عامر اشعرى، على بن ابراهيم قمى، على بن سليمان زرارى، محمد بن حسن فروخ صفار، محمد بن عبد الجبار قمى و محمد بن يحيى عطار قمى از ديگر شاگردان احمد هستند كه در كتب معتبر به تفصيل از آنان ياد شده است.
احمد بن اسحاق، وكيل ائمه در شهر قم بود و تبليغات دامنهدارى در دفاع از اهل بيت عليهمالسلام انجام مىداد. وى پاسخگوى مسائل فقهى و اعتقادى مردم بود. وجوهات آنان را جمعآورى مىكرد و به محضر امام عسكرى عليهالسلام مىرساند. در مورد موقوفات، اقدامات لازم را انجام مىداد و براى اينكه فعّاليتهايش را در كانونى متمركز كند، به دستور امام، در قرن سوم ه . ق شروع به ساخت مسجد مهمّى كرد كه به مسجد امام حسن عسكرى عليهالسلام معروف است. اين مسجد امروزه يكى از بناهاى قديمى به شمار مىآيد و سالها است كه شيعيان مخلص براى اقامه نماز، عزادارى و مراسمهاى مذهبى و اجتماعى از آن استفاده مىكنند.
اديب الممالك فراهانى در قصيدهاى طولانى اين مسجد را توصيف كرده است كه بخشى از ابياتش چنين است:
اى فلك لاجورد، گر به زمين بنگرىتن به تواضع دهى، سر به سجود آورى
ور فلك آرد به طاق، مهر و مه اندر نطاقكوفته بر اين رواق، رايت پيغمبرى
از حسن عسكرى عليهالسلام مانده به جا اين بنمعنى امّ القرى، زاده شاه غرى
مسجد امام حسن عسكرى عليهالسلام در مراسمهاى مختلف همچون ايام اعتكاف مملو از انسانهاى وارسته و خداجو مىشود و از زمانهاى گذشته تا به حال هميشه علماى بزرگ و متّقى مانند آية اللّه اراكى رحمهالله در اين مسجد كه شبستانهاى متعدد دارد، امامت نمودهاند. ايشان نمازهاى جمعه را در اين مسجد اقامه مىفرمود كه نگارنده نيز توفيق شركت در آن را داشتم.
حضرت ولىّعصر عليهالسلام در موارد گوناگونى اين فقيه فرزانه را مورد عنايت ويژه قرار مىداد. ابو محمد رازى مىگويد: به اتفاق احمد بن ابى عبد اللّه برقى در محله عسكر بوديم كه پيك ويژه حضرت امام زمان عليهالسلام از طرف ايشان نزد ما آمد و بعد از اينكه چند نفر از ياران امام عليهالسلام را نام برد، خطاب به ما گفت: حضرت مىفرمايد: همه اين افراد و احمد بن اسحاق مورد اعتماد ما هستند. همچنين در نامهاى كه از ناحيه مقدسه حضرت قائم عليهالسلام به عنوان احمد بن احمد بن اسحاق، وكيل ائمه در شهر قم بود و تبليغات دامنهدارى در دفاع از اهل بيت عليهمالسلام انجام مىداد. وى پاسخگوى مسائل فقهى و اعتقادى مردم بود. وجوهات آنان را جمعآورى مىكرد و به محضر امام عسكرى عليهالسلام مىرساند.
اسحاق صادر شد، عباراتى در تأييد وى به چشم مىخورد، از جمله اينكه حضرت فرموده بود: خداوند نگهدار تو باشد و تو را پاينده بدارد! نامهات به همراه ضميمهاش به من رسيد. اى احمد بن اسحاق! خدا تو را رحمت كند. ... خداوند توفيقات تو را افزون گرداند.
ستاره تابناك قم، بعد از يك عمر تلاش در راه احياى ارزشهاى اسلامى و معنويات ائمه اطهار عليهمالسلام ، خبر رحلت خويش را همراه با كفن از حضرت ولىّعصر عليهالسلام دريافت كرد. شيخ ابو عمرو كشى مىگويد: «ابو عبد اللّه بلخى، طىّ نامهاى كه به من نوشت، از حسين بن روح قمى سخن به ميان آورد و از جمله در آن نامه نوشته بود كه حسين بن روح مىگويد: احمد بن اسحاق نامهاى به ناحيه مقدسه امام زمان عليهالسلام نوشت و اجازه خواست كه به حج برود. حضرت نيز به وى اجازه داد و پارچهاى هم برايش فرستاد. احمد وقتى پارچه را ديد، گفت: امام عليهالسلام خبر مرگ مرا داده است و هنگام بازگشت از سفر حج در حلوان سر پل ذهاب درگذشت.
و به اين ترتيب احمد بن اسحاق در حدود سالهاى 260 تا 263 ه . ق در استان كرمانشاه ديده از جهان فرو بست. مقبرهاش امروزه در شهر سر پل ذهاب به طرز شايستهاى ساخته شده و داراى گنبد و بارگاه است و زيارتگاه شيفتگان اهل بيت عليهمالسلام مىباشد.
زندگي نامه:
خواننده و استاد موسيقي ايراني در سال ۱۳۲۸ در كرمانشاه كوچه يخچال ودر خانواده اي اديب و فرهنگ دوست و اهل موسيقي متولد شد.
وي از زمان كودكي مانند اكثر خوانندگان كه صداي خوش در خانواده شان موروثي بوده صداي خوش را از پدر و مادر خود به ارث مي بردو پدرش كه صداي لطيفي داشت و از سبك قدما و خوانندگان آن ديار به خصوص شادروان شيخ داوودي خواننده بزرگ بهره گرفته بود فرزندش را تحت تعليم قرار مي دهد ناگفته نماند كه قطب اين خانواده مرحوم استاد حاجي خان ناظري بوده كه اكثر موسيقي دانان كرمانشاه را با نت و موسيقي اصيل ايران تعليم داده وخود از شاگردان درويش خان و كلنل وزيري بوده است.
پدر شهرام ناظري ضمن آشنايي با گوشهها و رديف هاي آواز ايراني با سه تار هم آشنايي داشته است و مادر وي هم صوتي خوش و با آواز آشنايي داشته و شهرام در چنين محيطي پرورش مي يابد.
اين محيط مناسب هنري موجب ميشود تا وي در سن ۹ سالگي اولين برنامه هنري خود را در راديو كرمانشاه همراه با تار مرحوم درويشي؛ از نوازندگان معروف كرمانشاه اجرا نمايد.
وي سپس در سن ۱۱ سالگي در راديو تلويزيون ايران چند برنامه در آواز ايراني اجرا نمود و براي پر بارتر كردن درك موسيقي خود ارتباط بيشتري با پسر عمويش علي ناظري و درويش نعمت علي خان خراباتي كه تاثير بزرگ و مهمي بر آشنايي او با موسيقي محلي و كردي و درك آن داشتهاند برقرار كرد.
وي همواره در پي بهره بردن از مكاتب و استادان مختلف بوده است. در سال ۱۳۴۵ براي بهره گيري از محضر اساتيدي چون شادروان عبداله خان دوامي، نورعلي خان برومند، عبدالعلي وزيري، محمود كريمي و. .. مقيم تهران ميشود و ضمن بهره گيري از محضر اين اساتيد سه تار را نيز نزد استادان احمد عبادي، محمود تاج بخش، جلال ذوالفنون و محمود هاشمي فرا مي گيرد.
شهرام ناظري به مدت يكسال در تبريز با نوازندگان و موسيقيدانان آن ديار مانند بيگجه خاني محمود فرنام قيطانچيان كه از شاگردان اقبال آذر بودند درزمينه موسيقي ايراني كار مي كند.
درسال ۱۳۵۴ بنابه پيشنهاد نورعلي برومند به استخدام راديو تلويزيون در مي آيد و اولين برنامه خود را با گروه شيدا به سرپرستي محمد رضا لطفي با مثنوي مولانا و ترانه اي از شيخ بهايي اجرا مي نمايد و پس از آن با گروه عارف به سرپرستي حسين عليزاده و پرويز مشكاتيان همكاريش را ادامه مي دهد.
وي درسال ۱۳۵۵ درنخستين كنكور موسيقي سنتي ايران (باربد) مقام اول رابه دست مي آورد.
درسال ۱۳۵۶ همراه باگروه سماعي به سرپرستي اصغر بهاري و حسن ناهيد براي اجراي كنسرت در جشنواره توس انتخاب ميشود.
و درسال ۱۳۵۸ همراه با گروه چاووش كه خود از اعضاي اصلي آن بود در سخت ترين شرايط صداي موسيقي سنتي و اصيل ايران را به گوش مردم هنردوست كشور رساند.
شهرام ناظري از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ با تلاش پي گير و بي وقفه آلبومهاي چاووش (۲) (۳) (۴) (۷) (۸) را با همكاري گروه چاووش، گروه شيدا و گروه عارف به سرپرستي محمد رضا لطفي، حسين عليزاده و پرويز مشكاتيان، آلبوم مثنوي موسي و شبان را با همكاري جلال ذوالفنون و بهزاد فروهري، شعر و عرفان را با همكاري نوازندگان مركز حفظ و اشاعه موسيقي سنتي ايران و گروه مولانا به سرپرستي جليل عندليبي، آلبوم سخن عشق باهمكاري گروه تنبور شمس و مرا عاشق را با همكاري گروه عارف به سرپرستي پرويز مشكاتيان تهيه كرد.
او در سالهاي ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۴ از فعاليت خود كاست و به طرق مختلف مشغول تدريس موسيقي و رديف هاي آوازي به علاقه مندان گرديد .
از سال ۱۳۶۴ به بعد با همكاري گروههاي موسيقي ايراني كارهاي زيبايي را به بازار موسيقي عرفاني و اصيل ايراني عرضه ساخت كه از درخشان ترين اين آثار رامي توان : شور انگيز با همكاري استاد حسين عليزاده، گل صد برگ و آتش در نيستان با همكاري استاد جلال ذوالفنون ، كنسرت اساتيد با همكاري گروه استاد فرامرز پايور و بي قرار با همكاري گروه جليل عندليبي را نام برد. شهرام ناظري طي فعاليت هنري خود براي اجراي كنسرت هايي موسيقي اصيل ايراني و عرفاني سفرهاي بيشماري به كشورهاي آسيايي اروپايي و آمريكا داشته است و در فستيوال هاي جهاني نيز حضور به هم رسانيده است .
وي درسال هاي اخير باحضوري بيشتر در كنسرت هاي داخلي كه با همه زحمات و مشقات اجراي آنها به دليل كمبود امكانات و مشكلاتي كه همواره در سال هاي پس از انقلاب اسلامي در ايران پيش روي هنرمندان و به ويژه اهالي موسيقي بوده است به درخواست علاقه مندان خود جواب مثبت داده است. حضور او درجشنواره موسيقي فجردرسال ۱۳۸۰ به همراه فرزندش حافظ ناظري را شايد بتوان يكي از مهمترين وقايع در دوران اين جشنواره به حساب آورد چنان كه جايزه اول اين فستيوال به عنوان بهترين خواننده موسيقي اصيل ايراني را نصيب او ساخت.
وي جايزه مخصوص هيئت داوران را نيز از جشنواره مهر دريافت داشته است. اما بديهي است كه چنين تقدير و بزرگداشتهايي در اين سطح هيچ گاه نخواهد توانست تقديري شايسته از استاداني چون ناظري باشد. كساني كه با جهد خود موسيقي اصيل ايراني را به قلههاي امروزي رسانيده اند.
«شهرام ناظري» خوانندهي مشهور و محبوب ايراني در سفري كه مهرماه 1386 به فرانسه داشت، نشان «شواليه ادب و هنر» (Chevalier des Arts et Lettres) را از سوي دولت فرانسه دريافت كرد. اين نشان بالاترين نشان فرهنگي فرانسه است و پاسداشتي است از طرف دولت فرانسه به هنرمنداني كه تلاش ويژهاي در اعتلاي فرهنگ و هنر انجام ميدهند. وي از طرف مجمع آسياسوشيتي به عنوان هنرمند برتر آسيا انتخاب و از طرف پارك كي وون دبير كل سازمان ملل متحد تقديرويژه شد.استاد همچنين در سال 1998 جايزه بهترين موسيقي عرفاني جهان را در مراكش كسب نمود
ميرزا محمد رضا كلهر(كرمانشاهي) نامدار ترين خوشنويس دوره قاجار در 29 امرداد ماه سال 1271 خورشيدي برابر با 25 محرم الحرام 1310 ه. ق دار فاني را وداع گفت.
ميرزا محمد رضا كلهر در يكي از روزهاي تابستاني سال 1245 ه. ق در كرمانشاه متولد شد. پدرش محمد رحيم بيگ سردسته سواره رو فوج كلهر بود . ايل كلهر كه شهرتش را از سوار كاري و شمشير زني بدست آورده ، تمام جوانانش را به آموختن سواركاري و شمشير زني وادار مي ساخت و محمد رضا نيز از اين قاعده مستثني نبود. برادر بزرگش ، نوروز علي سوار كار و شمشيرزن ماهري بود .
يوگرافي:
نام: محمد مكري كيوانپور كرمانشاهي - مترجم، نويسنده ، شاعر فرزند: عبدالله متولد ۱۲۹۸ شمسي - كرمانشاه
تخلص شعري: كيوان
از خانواده مكري باباميري كردستاني بود. تحصيلات ابتدايي را در كرمانشاه و دوره متوسطه را در دبيرستان شرف تهران تمام كرده و سپس ليسانس ادبيات را از دانشسرايعالي اخذ نمود. در دوران نهضت ملي شدن نفت هماره مليون و از ياران مصدق بود كه بهمين دليل پس از كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ عازم اروپا شده و تا هنگام پيروزي انقلاب در سال ۱۳۵۷ در آن كشور ساكن بود.
دكتر محمد مكري از نزديكان امام خميني در پاريس بود. او درتدارك و تهيه هواپيما و مقدمات بازگشت بنيانگذار جمهوري اسلامي به ايران نقش به سزايي داشت.
او يكي از پژوهشگران برجسته فارسي و كردي بود كه از وي آثاري به زبان هاي فرانسه، كردي و فارسي به جاي مانده است.
مكري ضمن تدريس در دانشگاه سوربن پاريس، رياست بخش تحقيقات زبان شناسي اين دانشگاه را نيز بر عهده داشت. متذكر ميگردد كه استاد علاوه بر آشنايي با زبانهاي باستاني بر خط و نگارش زبان پهلوي احاطه كامل داشتند.
كتاب هاي متعددي در زمينه زبان شناسي و به خصوص زبان فارسي توسط ناشران فرانسوي و يا انتشارات زيگفريد كه انتشارات خود او و پسرش هست به چاپ رسيده كه از جمله ميتوان از آخرين كتاب او به نام «نگاهي نو به تاريخ ايران و زبان فارسي» نام برد. از جمله ديگر كتبي كه توسط وي تاليف شده است، موارد زير را ميتوان برشمرد: خط و زبان فارسي كاملترين خط و زبان جهان، فرهنگ نام هاي پرندگان در غرب ايران، پنج گفتار (فرانسه)، مرزهاي شرقي ايران( فرانسه) و گرامر زبان كردي ( فرانسه)، بغستان يا بيستون ،مجموعه ترانههاي كردي يا گوراني، عشاير كرد، ديوان اشعار . شايان ذكر است كه دكتر محمد مكري از همكاران علي اكبر دهخدا در لغتنامه بود .
مكري اگر چه يكي از نيروهاي ملي طرفدار مصدق به حساب مي آمد اما در بحث ملي گرايي افراطي حساب او را مخصوصا در اين اواخر ميتوان با آنها جدا كرد. وي بخصوص به حلقه ايرج افشار و شوونيستهايي از اين دست هيچ اعتمادي نداشت. او شديدا به حضور و سيطره فراماسونها در نهادهاي فرهنگي بعد از روي كارآمدن رضاشاه معترض بود و افشاگري هاي زيادي را در اين رابطه انجام داده بود.
به اعتقاد وي تاريخ و فرهنگ ايران همواره مورد جعل و وارونه سازي قرار مي گرفت و محققان منصف و واقعي نميتوانستند حرفهاي خود را بزنند. افسوس كه كتابهاي آن مرحوم اغلب به دست خوانندگان داخل كشور نمي رسيد و محافل شوونيستي خارج از كشور نيز در نشريات و سايتهاي خود او را بايكوت كرده بودند. ديگر از شاخصه هاي مكري اين بود كه به رغم كرد زبان بودن در مقابل تماميت خواهان كرد تسليم نشد. وي اخيرا در مورد نژاد نادرشاه افشار كه يكي از كردهاي كرمانج خراسان در كتابش كرد بودن نادر را ادعا كرده بود شديدا موضع گرفته و گفته بود: نادر شاه مسلما از تركان افشار است.
اميدواريم با چاپ و نشر كتابهاي او در ايران و همچنين در انترنت فضاي تك صدايي رسمي موجود در تاريخ و فرهنگ ايران رنگ ببازد و دانشجويان و محققان شوونيست زده فرصت نگاههاي ديگر از دريچه هاي متفاوت به تاريخ و فرهنگ را تجربه كنند.